-
(( استاد ))
سهشنبه 22 تیرماه سال 1395 19:33
سخنــی گفتم و رنـــگ از رخ اســــتاد پرید گویی از ســــــر درونم شـده آگـــــــــــه که پلید شــــده آن روح گــرانــمــایه ز آفـــات گــــنــــــــــه خود ندانســـتـــــــــم و آن فــــره ایـــزد گردیـــــــد گویی از عـــــــرش ملائــــــک به زمیـــــن افتادم تنکـــی رفته بدم لیــــک نه تا عــــــرش ســپـیـد قصه در...
-
(( دلبر زیبا رخ من ))
سهشنبه 22 تیرماه سال 1395 19:31
می کند مست مرا دلبر زیبا رخ من آخرش می دهم او را سرو جان و دل و تن ناز چشمان سیه برد مرا صبر و قرار سر به زیر افکند از یک نگهش باغ سمن
-
تمام راز انسان
سهشنبه 22 تیرماه سال 1395 19:29
(( بایستید و بدانید)) هر چه فهمیدید برایم نظر بدهید یا دمی مانده و فریاد زنیم یا دمی غرق کمی رنگ شویم من کجا هستم و جای تو کجا کی شود ما چو تو ارباب شویمر
-
سالک
جمعه 1 اسفندماه سال 1393 11:02
سالک آن به که زاستاد سخن گوش کند جام زهر است اگر آنچه دهد نوش کند قطره را گر نکند کس به حسابش به کنار رو به دریا رود او سوی وی آغوش کند
-
برای بانوان
جمعه 1 اسفندماه سال 1393 03:32
خانم ها وقتی در جامعه فعلی ما در حال رفت و آمدند باید چنان احساسی داشته باشند که در یک حباب شیشه ای از میان عده زیادی دزد حرفه ای در حال عبورند و آن حباب محافظ به میزان جدیت و عقلانیت آن ها استحکام دارد.
-
برای استاد
جمعه 1 اسفندماه سال 1393 03:31
بی تو اینجا همه از یاد تو یادم آید هر نفس زمزمه ای از سخنت می آید روزگاری همه همراه تو بودم هر روز حال از این بی خبری عشق تو جان می ساید گرچه من قابل درگاه نگشتم حالی تو مرا آینه ای با تو رسم من شاید
-
یادش به خیر
جمعه 1 اسفندماه سال 1393 03:07
یادش به خیر آن روزهایی که وقتی دلم از همه عالم و آدم می گرفت می نشستم و یادداشتی می نوشتم. شما می خواندید و هم دردی می کردید یا اینکه نصیحتی یا نظری می نوشتید. آن روزها فکر می کردم فردایی بدون آن همه مشکلات در پیش دارم. و همینطور هم شد و بسیاری از مشکلات آن دوران به خاطرات پیوستند. اما غافل از اینکه مشکلات و مسائل...
-
بسیار سخت است
جمعه 28 شهریورماه سال 1393 18:13
بسیار سخت است وقتی که بفهمی و مجبور باشی بر نفهمی های مردم مهر تایید بزنی. بخندی و آنها را برای انجام کارهای احمقانه شان تشویق هم بکنی. بسیار سخت است... .
-
شاید منم مدتهاست غرق شدم و خبر ندارم
چهارشنبه 4 تیرماه سال 1393 19:45
دریا واسه کشتیای بی سر نشین جا نداره پس من چرا غرق بودم تهران که دریا نداره این گوشه از شهر، امنه من سعی کردم نمیرم اینقدر نمیرم که آخر این گوشه پهلو بگیرم تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی اما با من که همیشه همسایتم قهر بودی ♫♫♫ آرامش قبل طوفان ابروی اون روی ماهه اخمت به من گفت هر شب طوفان سختی تو راهه چند روز،...
-
چیزی نمونده. داره تموم میشه...
یکشنبه 1 تیرماه سال 1393 14:00
رفتی از این آغوش چه راحت و باز منم تنها و خاموش چراغم چه بی اعتنا رفتی هه... نفهمیدم حس من واست یه تفریحه تو که میدونستی وجود تو ترک درداست تو میدونستی نبود تو مرگ فرداست ولی آروم آروم زیر بارون داغون قدم میزنم و تو هم شادی با اون یارو سرا پا گوش بودم وقتی که تو داشتی حرفی حالا که بهت نیاز دارم گذاشتی رفتی؟...
-
یوسف
شنبه 2 شهریورماه سال 1392 21:36
ای یوسف گمگشته به کنعان خبری ده بر چشم پر از اشک بیا یک قدمی نه
-
اشکال من در بین مردم
شنبه 2 شهریورماه سال 1392 21:20
اشکال من در زندگی با این مردم این است که من صداقت بیش از حدی دارم که خیلی به حماقت شبیه است
-
که مپرس
یکشنبه 13 مردادماه سال 1392 20:33
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان ز او شدهام بی سر و سامان که مپرس کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست زحمتی میکشم از مردم نادان که مپرس زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل دل و دین میبرد از دست بدان سان که مپرس گفتوگوهاست در این...
-
راز با هم بودن
یکشنبه 13 مردادماه سال 1392 18:35
داد و بستان راز با هم بودن است خود به جای دیگری فهمیدن است هرکه وی را ناز و نعمت پرورید روزگاری بعد چکش خوردن است یا پدر فرزند را وارسته کرد یا طبیعت، جبر یا نالیدن است گوش نادان را نباید پند داد هرکه عاقل شد پی دانستن است شاعرشبانه (گل سرخ)
-
تو همه سبزه و دریا تو همه رویایی
سهشنبه 8 مردادماه سال 1392 19:56
تو همه سبزه و دریا تو همه رویایی تو پر از نور امیدی تو پر از آوایی من در این دشت غریبان نشدم یار کسی چون تو تنها به سرای دل من می آیی گرچه در عالَمِ من درد و تو را عالَم، خوش آنچه در حال پریشان من است میدانی تکیه بر حال گذاران مکن ای نازک من غافل از روز پریشانی و نا سامانی گل سرخ( شاعرشبانه)
-
می سوزم از هجران و تنهایی
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1392 18:16
می سوزم از هجران و تنهایی دل کندم از دنیای فانی دارم به سر شوق پریدن در آسمان سویت دویدن امشب مرا از خود رها کن با بوسه ای اسمم صدا کن
-
در کوره رهی
جمعه 28 تیرماه سال 1392 18:38
در کوره رهی قدم به پایان بنهیم***از سوی غریبه ها به یاران برویم این خواب و خیال پوچ فرداها را***با زمزمه ای به دست باران بدهیم این حادثه ها را چه کسی می بیند***با خنده به سوی ناکجاها برویم دست از همه دنیا بکشیم و بکُشیم***آمال دراز و داغ بر دل بنهیم این کشتی رو به سوی طوفان ها را***با دست خود از تیغ تبر ها شکنیم...
-
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1392 20:19
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم که تو هرگز گل من باشی و مـن خار تو باشم هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم هرگز اندر همه...
-
امروز
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 14:37
مردمی زخمی در این آشوب و این درد آتشی در زندگی داریم و دل سرد *** مهربانی ها به دست باد دادیم بیکسی را ما به مردم یاد دادیم *** روز و شب ها را برای آب و دانه فدا کردیم و حتی آشیانه *** ندانستیم اگر مهری نماند تلاشی هم دگر معنا ندارد *** ***
-
لیله القدر
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 11:20
طرفه عین فی خــــــــیر من الف شــــهر دستی به دعا برآورید عاشقان شهر بر حال فقیر و مریض و مستکین و ضال بر آمدن منتظـــَر از غیبتش به دهر بر حــــال من سر به گریبـــــان فرو شده بر حــــال غریقـان ناامید برّ و بحر
-
مرابازیابید
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1390 10:09
مزین به الطــــاف یـــارم مرا بازیابید وگرنه حقیـــر و فقیــرم مـرا بازیابید در این بحر طوفانزده روز و شب ها به کردار خود من غریقم مرا بازیابید
-
فرجع البصر هل تری من فطور
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 17:19
عجـــب بی پرده یــار از ما ربوده عقل و هوش عـــالمی می افکند با گوشــــه چشــــمش در خروش در هم و بر هم شده در پیش چشمم سوت و کور لیک آمد ((هل تری)) یک لحظه حتی ((من فطور))
-
مروری بر گذشته
جمعه 30 دیماه سال 1390 21:48
به نام خالق یکتا امشب در جایی آرام نشستم و تمام آنچه را که طی این چند سال نوشته بودم را مرور کردم. نوشته هایی که با عاشق شدن من آغاز شدند و این آغاز با شکوفایی حس شاعرانه من مصادف بود. من از 16 سالگی شروع به نوشتن این وبلاگ کردم و تمام درد دل هایی را که با هیچکس نمی شد آرامش بخشید در آن ریختم و حالا مردی 22 ساله هستم...
-
تنهایی
دوشنبه 19 دیماه سال 1390 21:49
تمام شما انسان ها تنهایید. شک نکنید. برای اینکه به شما ثابت شود به این موضوع فکر کنید که آیا تمام کسانی که فکر می کنید با وجودشان تنهایی شما پر شده تحت تمام شرایط ممکن با شما خواهند بود؟ ((کل نفس ذائقه الموت)) پس شما همیشه تنهایید و این برای شما نعمتیست اگر به آن پی برده و از آن به خوبی بهره ببرید پس سعی نکنید از آن...
-
کاش بودی یا رسول الله
چهارشنبه 13 بهمنماه سال 1389 22:00
کاش بودی یا رسول الله تا اینقدر تنهایی نبود عشق را جز درنگاهت هیچ معنایی نبود کاش بودی تا در این شهری که دیگر بوی عطر یاس نیست راه جویان را دگر غیر از تو آقایی نبود حرف هایی در دلم می سوزد و می سوزدم مولای من کاش بودی تا سرم را جز تو سودایی نبود
-
.: میروی و در این غریبستان بیتو دق میکنند سلمانها :.
چهارشنبه 13 بهمنماه سال 1389 21:31
به گزارش خبرگزاری فارس، یوسف رحیمی به مناسبت وفات پیامبر اکرم (ص) شعری در سوگ ختم المرسلین سروده است. این شعر به شرح زیر است: آمدی با تجلیّ توحید به زمین آوری شرافت را ببری از میان این مردم غفلت و کفر و جاهلیت را ولی افسوس عدهای بودند غرق در ظلمت و تباهیها در حضور زلال تو حتی پِیِ مال و مقام خواهیها سالها در کنار...
-
ای همسفر...
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 15:48
گوشه جایی در دلت می خواهم آیا می دهی؟ هرچه دارم می دهم با یک نگاهت؛ می خری؟ خسته از نا مهربانی ها پر از تنهاییم این غریب از آشنایان را تو با خود می بری؟ همچو پاییزم ببین سبزینه هایم زرد شد در زمستانم ؛ مخواه ؛ آیا بهارم می دهی؟
-
بزرگترین اعجاز
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 15:40
در شگفتم که من و این همه عصیان گناه باز هم یار مرا می نگرد در هر گاه معجزی بیش ز لطف تو نگارا هرگز نتوان یافتنم روز و شب از این درگاه آری هر لحظه در حال اعجاز می گذرد و چشمانمان نمی بینند....
-
برای خدای خودم
پنجشنبه 22 بهمنماه سال 1388 19:24
می خوام یه چیزایی امشب برات بگم اما قول بده گریه نکنی. می دونی دارم به چی فکر می کنم؟ دارم به این فکر می کنم که کاش قبل از اینکه بخوام ازدواج کنم منو ببری پیش خودت. ببین قول دادی گریه نکنی. می دونی چرا اینو می گم آخه اینجوری مطمئنم که فقط عاشق تو شدم و دلم جای دیگه گیر نیست. اون موقست که راستی راستی واسه خودت می میرم....
-
و هم لا یحزنون
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1388 14:13
آروم آروم دارم درک می کنم که چرا خداوند می فرماید ((و هم لا یحزنون)) قبلا فکر می کردم با خدا رفیق بودن، مونس بودن، محرم بودن همش با گریه و زاری و ریاضت و غم و غصه و تنهایی همراهه. اما حالا دارم کم کم درک می کنم که نه؛ هرچی زیبایی و شادی و سروره پیش خودشه و بس برای همینه که می گه ((و هم لا یحزنون)) امروز چندتا حرف قشنگ...