تو فقط نشانه بودی

ز چراغ عشق روشــــن کردی تو سرای قلب تاریـــکم را

به خیال خود دلم را  مســـــرور ز نگاه خود ســـراپایم را

تو محـــبتم چشــاندی یک دم که به زندگانی ام باز آری

ســر بی رهم به راه آوردی دل بی نشـــان زمعبــودم را

تو فقط نشـــانه بودی اما به خیــــــال ره نگــــاهت کردم

به اســـارت چـراغی بردی دل بی خبر ز خورشــــیدم را

همه آرزویم این شد شب ها که خبر رسد مرا از صبحی

که به عشقش از درون برخیزم برهم چراغ پی سوزم را

...

تنهایی را دوست دارم

تنهاییم را دوست دارم چون تو در تنهایی منی

تنهاییم را دوست دارم چون هیچ کس در آن نیست

تنهاییم را دوست دارم چون تو را توانم دید

تنهاییم را دوست دارم چون تو را توانم شنید

تنهاییم را دوست دارم چون عطر تو را توانم بویید

تنهاییم را دوست دارم چون تنها ترین رفیق من است

تنهاییم را دوست دارم چون سنگ صبور من است

تنهاییم را دوست دارم چون دنیای دیگری را در آن می بینم

تنهاییم را دوست دارم چون تو تنهاییم را دوست داری