گوشه جایی در دلت می خواهم آیا می دهی؟
هرچه دارم می دهم با یک نگاهت؛ می خری؟
خسته از نا مهربانی ها پر از تنهاییم
این غریب از آشنایان را تو با خود می بری؟
همچو پاییزم ببین سبزینه هایم زرد شد
در زمستانم ؛ مخواه ؛ آیا بهارم می دهی؟
در شگفتم که من و این همه عصیان گناه
باز هم یار مرا می نگرد در هر گاه
معجزی بیش ز لطف تو نگارا هرگز
نتوان یافتنم روز و شب از این درگاه
آری هر لحظه در حال اعجاز می گذرد و چشمانمان نمی بینند....