تو همه سبزه و دریا تو همه رویایی
تو پر از نور امیدی تو پر از آوایی
من در این دشت غریبان نشدم یار کسی
چون تو تنها به سرای دل من می آیی
گرچه در عالَمِ من درد و تو را عالَم، خوش
آنچه در حال پریشان من است میدانی
تکیه بر حال گذاران مکن ای نازک من
غافل از روز پریشانی و نا سامانی
گل سرخ( شاعرشبانه)
ای تو آشنای ناشناسم
ای مرهم دست تو لباسم
دیوار شبم شکسته از تو
از ظلمت شب نمی هراسم
انگار که زاده شده با من
عشقی که من از تو می شناسم....