(*زندگی نامه فردا شود امروز ببین*)
(*زندگی نامه فردا شود امروز ببین*)

(*زندگی نامه فردا شود امروز ببین*)

آیینه ای رو به آسمان

برای استاد

بی تو اینجا همه از یاد تو یادم آید

هر نفس زمزمه ای از سخنت می آید

روزگاری همه همراه تو بودم هر روز

حال از این بی خبری عشق تو جان می ساید

گرچه من قابل درگاه نگشتم حالی

تو مرا آینه ای با تو رسم من شاید

یادش به خیر

یادش به خیر آن روزهایی که وقتی دلم از همه عالم و آدم می گرفت می نشستم و یادداشتی می نوشتم.

شما می خواندید و هم دردی می کردید یا اینکه نصیحتی یا نظری می نوشتید.

آن روزها فکر می کردم فردایی بدون آن همه مشکلات در پیش دارم.

و همینطور هم شد و بسیاری از مشکلات آن دوران به خاطرات پیوستند.

اما غافل از اینکه مشکلات و مسائل جدیدی پا به عرصه زندگی نهادند.

خیلی وقت ها می شود که درباره آرزوها و هدف های آینده فکر می کنم. حتما شما هم اوقات این چنینی در زندگی دارید.

این خوب است و باعث تلاش و هدفمندی زندگی و امیدواری می شود.

اما نکته این است که هیچگاه در مورد مسائل و مشکلات جدیدی که در پرتو دستیابی به آن آرزوها و اهداف ممکن است در زندگی ما اتفاق بیفتد فکر نمی کنیم.

همه ما آرزوی دست یابی به شرایط بهتر در زندگی را داریم. خانه، اتومبیل، شغل مناسب با درآمد خوب، همسر متناسب و هزاران امکانات دیگر و گاهی از رِویای آن ها هم لذت می بریم. اما این رویاها یک نقص دارند و آن نقص را در گرفتاری های این دنیا که جزء جدانشدنی قوائد معرفتی آن است باید جستجو کرد.

و چه آرام و آسوده زندگی می کنند آن هایی که این قوائد را آموخته اند و در یک زندگی متعادل همراه با طبیعت حرکت می کنند.

بسیار سخت است

بسیار سخت است

                          وقتی که بفهمی و مجبور باشی بر نفهمی های مردم مهر تایید بزنی.

                           بخندی و آنها را برای انجام کارهای احمقانه شان تشویق هم بکنی.

                                                                                                  بسیار سخت است... .

 

شاید منم مدتهاست غرق شدم و خبر ندارم

دریا واسه کشتیای بی سر نشین جا نداره

پس من چرا غرق بودم تهران که دریا نداره

این گوشه از شهر، امنه من سعی کردم نمیرم

اینقدر نمیرم که آخر این گوشه پهلو بگیرم

تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی

اما با من که همیشه همسایتم قهر بودی

♫♫♫

آرامش قبل طوفان ابروی اون روی ماهه

اخمت به من گفت هر شب طوفان سختی تو راهه

چند روز، چند سال ، چند قرن

از رد پامون گذشته

قلبم به عمره یه تاریخ

از این خیابون گذشته

قلبم مثه گوش ماهی با موج موهات رفیقه

عشق من این تنگ کوچیک ، کوچیکه اما عمیقه

دریا واسه کشتیای بی سر نشین جا نداره

پس من چرا غرق بودم تهران که دریا نداره

♫♫♫

هرجا پی یت رفته بودم دلتنگ برگشته بودم

آشفته و خسته انگار از جنگ بر گشته بودم

من خوب بودم تا یه شهر با خشکسالیش بدم کرد

خوب شد خدا رحم کرد و عشق تو دریا زدم کرد

چیزی نمونده. داره تموم میشه...

رفتی‌ از این آغوش چه راحت و باز منم تنها و خاموش چراغم

چه بی‌ اعتنا رفتی‌  هه...      نفهمیدم حس من واست یه تفریحه

تو که میدونستی وجود تو ترک درداست      تو میدونستی نبود تو مرگ فرداست

ولی‌ آروم آروم زیر بارون داغون      قدم میزنم و تو هم شادی با اون یارو

سرا پا گوش بودم وقتی‌ که تو داشتی حرفی‌      حالا که بهت نیاز دارم گذاشتی رفتی‌؟

باشه، منم میذارم رگ این گردن      که رفتم و دیگه پیشت برنمیگردم

ولی‌ روزی رو میبینم که یارت سیره      از تو با یکی‌ دیگه از کنارت میره

به هر دستی‌ که بدی میگیری از همون دست      این نفرین من نیست بازی زمونست

اون میخواد که دل تو با حرفهاش خواب شه      صبر کن بذار یه کمی‌ یخ هاش آب شه

وقتی‌ میفهمی چه کسی‌ پشت روبنده      که به احساست بزنه یه مشت کوبنده.

چقدر باهات حرف دارم و چقدر خرابم      کاش لااقل بودی میدادی یه خط جوابم

تو که هی‌ میگفتی‌ تا ته خط باهام هستی      چرا رفتی‌ و با درد دست و پاهامو بستی؟

چرا ؟ ها ؟ بخدا تا به من حرفی‌      نزنی‌ نمیرم تو چرا واقعا رفتی‌؟

لااقل یه چیزی بگو، بگو دوستت نداشتم      بگو از خدام بود که تو شب و روزت نباشم

یعنی‌ قصدت از اول این بود که با من نمونی؟      حرف بزن، تو که اینقدر نامرد نبودی

چی‌ میگم اون دیگه نیست پیشم      چشم، تو این امتحان هم بیست میشم...