(*زندگی نامه فردا شود امروز ببین*)
(*زندگی نامه فردا شود امروز ببین*)

(*زندگی نامه فردا شود امروز ببین*)

آیینه ای رو به آسمان

سالک

سالک آن به که زاستاد سخن گوش کند

جام زهر است اگر آنچه دهد نوش کند

قطره را گر نکند کس به حسابش به کنار

رو به دریا رود او سوی وی آغوش کند

برای بانوان

خانم ها وقتی در جامعه فعلی ما در حال رفت و آمدند باید چنان احساسی داشته باشند که در یک حباب شیشه ای از میان عده زیادی دزد حرفه ای در حال عبورند و آن حباب محافظ  به میزان جدیت و عقلانیت آن ها استحکام دارد.

برای استاد

بی تو اینجا همه از یاد تو یادم آید

هر نفس زمزمه ای از سخنت می آید

روزگاری همه همراه تو بودم هر روز

حال از این بی خبری عشق تو جان می ساید

گرچه من قابل درگاه نگشتم حالی

تو مرا آینه ای با تو رسم من شاید

یادش به خیر

یادش به خیر آن روزهایی که وقتی دلم از همه عالم و آدم می گرفت می نشستم و یادداشتی می نوشتم.

شما می خواندید و هم دردی می کردید یا اینکه نصیحتی یا نظری می نوشتید.

آن روزها فکر می کردم فردایی بدون آن همه مشکلات در پیش دارم.

و همینطور هم شد و بسیاری از مشکلات آن دوران به خاطرات پیوستند.

اما غافل از اینکه مشکلات و مسائل جدیدی پا به عرصه زندگی نهادند.

خیلی وقت ها می شود که درباره آرزوها و هدف های آینده فکر می کنم. حتما شما هم اوقات این چنینی در زندگی دارید.

این خوب است و باعث تلاش و هدفمندی زندگی و امیدواری می شود.

اما نکته این است که هیچگاه در مورد مسائل و مشکلات جدیدی که در پرتو دستیابی به آن آرزوها و اهداف ممکن است در زندگی ما اتفاق بیفتد فکر نمی کنیم.

همه ما آرزوی دست یابی به شرایط بهتر در زندگی را داریم. خانه، اتومبیل، شغل مناسب با درآمد خوب، همسر متناسب و هزاران امکانات دیگر و گاهی از رِویای آن ها هم لذت می بریم. اما این رویاها یک نقص دارند و آن نقص را در گرفتاری های این دنیا که جزء جدانشدنی قوائد معرفتی آن است باید جستجو کرد.

و چه آرام و آسوده زندگی می کنند آن هایی که این قوائد را آموخته اند و در یک زندگی متعادل همراه با طبیعت حرکت می کنند.