(*زندگی نامه فردا شود امروز ببین*)
(*زندگی نامه فردا شود امروز ببین*)

(*زندگی نامه فردا شود امروز ببین*)

آیینه ای رو به آسمان

(( باز هم محرم ))

محرم آمد و یک کوله بار از خاطره    

در دل من باز جان پیدا کند

آمد و هر دم صدای کودکان از نینوا    

باز بلوایی دگر بر پا کند

****

باز هم آواز غم سر می دهیم    

 کوچه را با پوششی از عشق زیبا می کنیم

مسجد سبز محل حالا دگر مشکی شده

گویی از غم های زینب ماتمی بر پا شده

باز هم با بچه ها در هیئت لب تشنگان

کوچه را با هم مسقف می کنیم

زیر آن را با چراغی سبز رنگ

مثل رنگ شال آقا می کنیم

باز هم شب می شود اما دگر

نیست بر چشما خوابی دگر

کودک ششماهه آقای ما

بی قرار از تشنگی حالا دگر

تاب از دل می رباید هر شبی

گریه های دختر کوچکترش

منتظر بر راه بابا او ولی

او نمی بیند رخ زرد پدر 

مستی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

((عشق))


((عشق))
از همان روزی که عاشق گشتم و مجنون تو
از شفق تا صبح گریان بودم و در یاد تو
بر کسان گفتم که عاشق گشتم از نور ماه
لیک بر کس من نگفتم نام همچون ماه تو
بر خودم گفتم که گویم درد دل بر لیلی ام
من ندانستم که هستی عاشق مجنون تو
خواب می دیدم که هستم در کنارت ای صنم
شمع من بودی و من پروانه ای در گرد تو
چون شفق از باختر اسم تو را می زد صدا
دل تلاطم می شد و من می سرودم عشق تو
چشم تو در چشم من زیبا تصویر بود
نوشداروی دلم لبخند همچون نوش تو
ای شود چشمان من خاک رهت در هر کجا
من ندارم طاقت دوری از آن چشمان تو
ای به قربان دو چشم روشن ومهرت دلم
تا به کی باشم به دور از غربت چشمان تو
کاش شمعی بودم و در کلبه ات می سوختم
آب می شد قامتم در محفل تنهای تو
از دلت می گفتی و من از دل پر خون خود
می شنیدم من نوای گرم خوش آوای تو
کلبه احزان گلستان می شود از یاد تو
لیلی زیبای من باشی و من مجنون تو

بازگشت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تا حالا فقط همین بیشترش برای بعد********************************

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.