(*زندگی نامه فردا شود امروز ببین*)
(*زندگی نامه فردا شود امروز ببین*)

(*زندگی نامه فردا شود امروز ببین*)

آیینه ای رو به آسمان

امروز

مردمی زخمی در این آشوب و این درد 

آتشی در زندگی داریم و دل سرد 

 ***

مهربانی ها به دست باد دادیم 

بیکسی را ما به مردم یاد دادیم 

 ***

روز و شب ها را برای آب و دانه  

فدا کردیم و حتی آشیانه  

 ***

ندانستیم اگر مهری نماند  

تلاشی هم دگر معنا ندارد 

*** 

***

نظرات 2 + ارسال نظر
آیدا سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:27 ق.ظ http://tru3-lov3.blogfa.com/

متن زیبایی بود
موفق باشید

زندگی وقت کمی بود و نمیدانستیم
همه ی عمر دمی بود و نمیدانستیم
حسرت رد شدن ثانیه های کوچک
فرصت مغتنمی بود و نمیدانستیم
تشنه لب، عمر بسر رفت و به قول سهراب
آب در یک قدمی بود و نمیدانستیم

ابجی شیدا سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:50 ق.ظ http://taghdire_man.mihanblog.com

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید، چرا چشم هایت همیشه بارانی است!!!؟؟؟ چرا لبخندهایت انقدر بی رنگ است ؟ اما افسوس ... هیچ کس نبود همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره آری با تو هستم .. با تویی که از کنارم گذشتی... و حتی یک بار هم نپرسیدی، چرا نگاه هایت همیشه آنقدر غمگین است ؟

مرسی بابت وب زیباتون بی نهایت متنها مفهمومی و عمیق هستن. زنده باشین و سر بلند

دنیا سرای تنهاییست.
یکی یکی می آییم و یکی یکی می رویم.
غصه ندارد چون قانونش این است.
اینی که می خواهیم جایی دیگر است.
ولی افسوس
که باور نمی کنیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد