((و عشق تا ابد ادامه خواهد یافت))
آینده تاریک است
آنچه باید را دانستم و دانستم که هدیه را به همه نمی دهند . حتی اگر ملکه ای باشد . اما شاید به تنهایی داده شود و باید برگیرد و تنها برود وگرنه لیاقت هدیه را از دست می دهد .
(( و ایمان تا ابد تنها خواهد ماند))
خیال می کردم که از بند دنیا رهایش کرده ام . اما خاک سرد کار خود را کرده ومن تنها در خیال بودم .
ولی خوب که من از این بند پر کشیدم .
دیگر نمی خواهم که باز گردی . دیگر من هم به سوی تو روی خاک راه نمی روم .
اگر تو هم باز گردی این بار من تو را ترک می کنم . چون من نمی خواهم به خاک و خون کشیده شوی . خلاف انچه تو کردی.
ما سیه گلیمان را همان به که در خلوت نیمه شب در آن هنگام که همه خوابند دفتر دل خود به فریاد شبانه گریه کنیم .