می سوزم از هجران و تنهایی
دل کندم از دنیای فانی
دارم به سر شوق پریدن
در آسمان سویت دویدن
امشب مرا از خود رها کن
با بوسه ای اسمم صدا کن
در کوره رهی قدم به پایان بنهیم***از سوی غریبه ها به یاران برویم
این خواب و خیال پوچ فرداها را***با زمزمه ای به دست باران بدهیم
این حادثه ها را چه کسی می بیند***با خنده به سوی ناکجاها برویم
دست از همه دنیا بکشیم و بکُشیم***آمال دراز و داغ بر دل بنهیم
این کشتی رو به سوی طوفان ها را***با دست خود از تیغ تبر ها شکنیم
شاعرشبانه(گل سرخ)