خدایا چشمه ام را

هر چه از زندگی بیشتر می گذرد بیشتر به مرداب دنیا فرو می روم و از آسمان جدا می شوم . زندگی ماجرای آمدن،فهمیدن،عاشق شدن و رفتن است. اما واقعاً من کجای آن قرار دارم . هر بار که به ابن مساله می اندیشم احساس شوقی همراه با گریه دارم . خوشحالم از این که خود اینگونه باور دارم که عاشقم و گریانم از این که نکند آنگونه که باید حقّ عاشقی را به جا نیاورده باشم . خدایا عاشق آمدم به خواست تو ؛ فهمیدم به اکرام و توفیق تو و عاشق شدم به لطف تو . پس مرا عاشق نگاه دار به عنایت خود و زندگی ام تباه مکن به مرحمت خود . مرا در ملّت عاشقان راه ده که بر سینه ام نشان داغ آن دارم . خدایا تو خود دانی عاشقان را ملّت و مذهب جداست پس بر من خرده مگیر و خود به کرمت ببخش و خود توفیق مرا ده که از رستگاران باشم که بی عنایتت هیچ از من نیاید گرچه این تو را خوش نیاید . خدایا به سینه سوختگان درگهت و به مجنونان ندیده رخت و به عاشقان بی چاره ات . چشمه اشکم خشک مگردان که خاک ما را با اشک چشم سرشته اند پس گر تو دریغ داری مرا ز آن دیگر از مشتی خاک تک عنصر چه آید.

خدایا دلم را چون شمعی تا ابد از این عشق فروزان بدار و بر من مپسند روی سیاهی را در این دیار که گر این را نیز در میان راه رها کنم دگر برایم هیچ نماند.

خدایا معشوقه ام را به تو سپرده ام . خود او را حفظ کن و از مصائبش بکاه و خنده را زینت چهره و مهمتر از آن زینت قلبش قرار ده و در پایان او را نیز تا ابد عاشق نگاه دار و تنها تو می توانی و تنها از تو می خواهم که بار دیگر دست در دست هم ما را سر افراز و در حالی که به عشقمان می بالیم در مقابلت حاضر گردان . به اشک چشم عاشقانت .

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:39 ب.ظ

سلامممممممممممم

دیگر از زنده بودن سیر شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد