امروز شنبه بود ؛ روز پدر . راستش نمی دانم چرا از صبح هیچکدام از اعضای خانواده به روی خود نمی آورد که امروز مصادف با چنین روزیست.
صبح خواب ماندم به همین دلیل به کلاس اول که در ساعت 9:30 برگزار می شد نرسیدم . بعد از ظهر وقتی ساعت 12:30 از آموزشگاه بازمی گشتم سری به آی دی و وبلاگ زدم اما مثل همیشه نه خبری از نیشتانا بود و نه نظری در وبلاگ برای تأیید. کمی در سایت ها پرسه زدم و رفتم . بعد از ظهر کمی به ضبط و تنظیم پرداختم و پس از آن برای دیدار معتکفین راهی شدم . خیلی بی حوصله بودم ؛ امسال قسمت من نشد که از آن ها باشم . خیلی دلم سوخت . بعد از آن به دلیلی تا ساعت 9:30 شب علاف شدم . در راه برگشت به کافی نت رفتم و نوشته جدید وبلاگم را نوشتم و به خانه آمدم . در خانه با مادرم مشکل پیدا کردم ولی حال راحت شده ام . حرف هایی که چند وقت بود می خواستم بگویم و نمی شد را امشب به زبان آوردم . نمی دانم چرا اما پس از آن احساس عجیبی به من دست داده . تا به حال فکر می کردم که مادرم شاید بیشتر از آنچه می پندارم مرا دوست داشته باشد اما جوری با من سخن می گفت که هیچ مهری از آن نمی شد بیرون کشید .
حال نمی دانم چه بنویسم . باز هم همان حرف های تکراری . باز هم بنویسم که تنهایم ، بنویسم دلتنگم ، بنویسم از دنیا خسته شده ام ، بنویسم که لحظاتم جز با غصّه و اشک نمی گذرد . دیگر از نوشتن اینها هم خسته شدم . شماها می آیید و فقط می خوانید . شاید آنهاییتان که کمی بیشتر اهل دلند فقط کمی برایم دل بسوزانید . ولی من تنها نمی نویسم . من می سوزم ، می بارم ، غصّه می خورم ،نابود می شوم و آنگاه آنچه را که می توانم می نویسم . من معنای واقعی تنهایی ، عشق و سوختنم و تمام هدفم از نوشتنم این است که حداقل یکی از شما این احساس را درک کنید . نه فقط تجسم کنید یا حتی لحظه ای خود را به جای من بگذارید بلکه کلامم را با خود درآمیزید و با من یکی شوید و آنگونه است که به اعماق آنچه در تلاش گفتن آنم اما هیچ کلمه یا جمله ای برای گفتنش پیدا نمی کنم دست خواهید یافت .
زندگی دارد برایم بی ارزش می شود خدا کند که باران ببارد شاید چیزی بنماید تا شاید فقط به خاطر آن ادامه دهم . دیگر آسمان و خورشید هر چه تلاش می کنند که من آنها را رنگین ببینم اثری ندارد . خدایا کمکم کن .
دوست عزیز ازمطالب استفاده کردیم
به وبلاگ ما سر بزنید حتما استفاده کنید
اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما برسد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند
به علت حجم بالای عکسهای آموزشی ما شما 5 دقیقه صبر کنید تا وبلاگ ما لود شود خیلی خوشحال میشوم ازاین فرصت نهایت استفاده را ببرید
پیروز باشید به امید روزی که موضوع وبلاگهای من باعث ایجاد همکاری دو جانبه وبلاگهایمان شود
ورود برای 13 ساله ها ممنوع
http://mamno-13.blogsky.com
سلام همکاروانی جدید .
با جمله خود قامت من کردی آب
آیم به سرایت تو اگر دادی راه
وبلاگ جالبی دارید...یعنی قشنگ می نویسید... ولی چرا این قدر غمگین؟!؟
سلام همکاروانی جدید
اگه از اول بخونیید می فهمید چرا غمگینم.ممنون از همراهیتون .