به خدا قسم عسل عشق من و نور و چو خورشید من است
همه ی باور و امید من و نور دو چشمان من است
ستارگان امشب ماوای من عشق من اند. امشب دوباره دست دردست ماه می دهیم شاید دوباره او نیز صدای ما را به هم برساند. امشب پس از مدتی دراز به دیدار خدای می رویم ولی نه این بار دست در دست هم . امشب با خدا شروع به درد دل می کنیم ولی نه این بار در کنار هم . امشب من به خدا می گویم که دلم سخت گرفته و دگر طاقت دنیا را ندارم . فرشتگان را امشب واسطه می کنم شاید که خدا این بارنیز مرا به واسطه ی آن ها بپذیرد آخر این بار دیگر عسل را به همراه ندارم تا به آسانی به درگاهش راه یابم ولی می دانم با این حال نشانی که از او به همراه دارم و تنها در پیشگاه او نمایان می شود جواز عبوم خواهد بود . امشب محفل زیبایی به پاست . امشب خدایم فرشتگان را به دیدار عاشقی می فرستد که مدت هاست از معشوق خود بی خبر است . امشب از خدایم می خواهم که عسلم را میهمان این محفل نکند آخر می ترسم که او از گریه من آزرده خاطر شود . امشب فقط من و خدای من و فرشتگان خواهیم بود و ماه و ستارگان روضه خوان این مجلس . و حال ایمان - خدا - فرشتگان - ستارگان و ماه می گریند .
کمی تفکر کنید... .